مهدویت در کلام امام رضا (ع)

اشاره:

اعتقاد به ظهور منجی و هدایت گر واقعی بشریت، ایده ای بوده است که تاریخ آن به تمامی ادیان الهی باز می گردد و انبیاء بزرگ ما، از محقق شدن وعده های الهی و گسترش عدل الهی در جهان خبر داده اند و در طول عمر بشریت، تمامی فرستادگان الهی، مردم را با آیندۀ روشن آشنا می ساختند و آنان را آماده درک چنین ایامی می نمودند. چنانچه قرآن کریم بر این مطلب صحّه می گذارد و عقیده به فرهنگ عدل جهانی را به قرن ها پیش منوط می دارد و می فرماید: «و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر انّ الارض یرثها عبادی الصالحون» ؛ یعنی ما در کتاب تورات و زبور درج نمودیم که عاقبت زمین را بندگان شایسته به ارث خواهند برد؛ که امام باقر (ع) در مورد این آیه می فرمایند: «هم اصحاب المهدی (ع) فی آخرالزمان» ، یعنی این وارثان زمین، یاوران حضرت مهدی (عج) در آخرالزمان می باشند. هشتمین امام شیعیان جهان نیز، در مورد مسائل و رخدادهای عصر غیبت و ظهور امام عصر (عج)، بیاناتی شیوا و راهگشایی دارند که بیش از پیش، این آینه زلال الهی و آرامش بخش هستی را به ما می نمایاند که به ابعاد مختلف این فرمایشات وحیانی می پردازیم:

 

1ـ غیبت و فلسفه آن                               

 

                ”  امام رضا (ع) می فرماید: «گویا شیعیانم را می بینم که هنگام به شهادت رسیدن امام حسن عسکری (عج) در جستجوی امام خود در همه جای دنیا، بر می آیند ولی او را نمی یابند، راوی می گوید: عرض کردم برای چه یابن رسول الله؟ فرمودند: برای اینکه امام ایشان از نظرها غایب خواهد گشت...  “    

 

بی شک، وجود اقدس حضرت مهدی (عج) بنابر مصالح                              

 

                ”  امام رضا (ع) می فرماید: «گویا شیعیانم را می بینم که هنگام به شهادت رسیدن امام حسن عسکری (عج) در جستجوی امام خود در همه جای دنیا، بر می آیند ولی او را نمی یابند، راوی می گوید: عرض کردم برای چه یابن رسول الله؟ فرمودند: برای اینکه امام ایشان از نظرها غایب خواهد گشت...  “    

 

الهی و تقادیری که به خیر و صلاح

 

بندگان می باشد، از چشم بشریت پوشیده شده اند و تا زمانی که زمینه کافی و لازم و بنابر مشیّت الهی برای ظهور آن حضرت فراهم نشود، آن حضرت طلوع نمی کنند. در اخبار و روایات فراوانی، معصومین بزرگوار ما، علّت و فلسفۀ عدم حضور حضرت مهدی (عج) را مشخص نموده اند. از آن جمله، برای غیبت امام، به بیعت نکردن او با افراد ـ ظالمان ـ اشاره شده است. پر واضح است که اگر چنین انسان کاملی بخواهد با آن علم و قدرت الهی خویش، جهان را از پلیدی ها و مظالم پاک نماید، باید نسبت به هیچ حزب و گروهی، اغماض و سستی نشان ندهد و مقابل تمامی تباهی ها و فسادهای افراد تجاوزگر را بگیرد و این مستلزم آن است که هیچ گونه توافق نامه یا معاهدۀ مبنی بر عدم تنش و یا رویارویی نداشته باشد تا بتواند با تدبیرات خاص الهی آن حکومت ایده آل را سرپا کند و مشکلات بجا ماندۀ بشریت را مرتفع سازد و این مطلبی است که وجود مقدس امام رضا (ع) به آن اشاره کرده و می فرماید: «گویا شیعیانم را می بینم که هنگام به شهادت رسیدن امام حسن عسکری (عج) در جستجوی امام خود در همه جای دنیا، بر می آیند ولی او را نمی یابند، راوی می گوید: عرض کردم برای چه یابن رسول الله؟ فرمودند: برای اینکه امام ایشان از نظرها غایب خواهد گشت. عرض کردم، چرا امام ایشان غایب می شود؟ حضرت فرمودند: «برای اینکه وقتی با شمشیر قیام کند، بیعت هیچکس بر گردن او نباشد.»

 

2ـ ناگهانی بودن ظهور

 

یکی از سنّت های الهی، هماره در بین ادیان مختلف این بوده است که برای انجام کارهای خوب و نیکو به آنها مهلت داده می شود و این خود از لطف و مرحمت الهی می باشد،                     

 

                ”  بی شک، وجود اقدس حضرت مهدی (عج) بنابر مصالح الهی و تقادیری که به خیر و صلاح بندگان می باشد، از چشم بشریت پوشیده شده اند و تا زمانی که زمینه کافی و لازم و بنابر مشیّت الهی برای ظهور آن حضرت فراهم نشود، آن حضرت طلوع نمی کنند....  “   

 

چنانچه به قوم موسی (ع) و اقوام دیگر در دوری                       

 

                ”  بی شک، وجود اقدس حضرت مهدی (عج) بنابر مصالح الهی و تقادیری که به خیر و صلاح بندگان می باشد، از چشم بشریت پوشیده شده اند و تا زمانی که زمینه کافی و لازم و بنابر مشیّت الهی برای ظهور آن حضرت فراهم نشود، آن حضرت طلوع نمی کنند....  “   

 

آن حجج الهی از مردم مهلت داده می

 

شد تا آنان سیره آن حجت الهی و دستورات او را اجرا کنند و اگر در این مدّت، به وظایف و دستورات الهی عمل نمی کردند، با ظهور وعده های الهی که از قبل به آنان تفهیم شده بود، مهلت توبه و انابه از آنان گرفته می شود و دیگر راهی برای نجات نداشتند. چنانچه قرآن کریم می فرماید: «یوم یأتی بعض ایات ربک لاینفع نفسا ایمانها لم تکن آمنت من قبل ارکسبت فی ایمانها خیراً» ؛ یعنی روزی که وعده های الهی محقق شود و ناگهانی فرا رسد، هیچ ایمانی دیگر کارگر نمی شود مگر آنکه قبل از آن ایمان آورده باشند یا کارهای خوب انجام داده باشند. ظهور حضرت مهدی (عج) نیز بطور فجاه و ناگهانی صورت می گیرد تا همین سنّت لایتغیر الهی، تحقق پذیرد و به خاطر همین است که وقت ظهور را کسی جز خداوند متعال نمی داند تا بندگان بیشتر به سوی اعمال نیک، بشتابند، چنانچه امام هشتم شیعیان می فرمایند: «بعد از امام حسن عسکری (ع)، حجت قائم امام است که اصل ایمان در زمان غیبت انتظار وی را می کشند و بعد از ظهور از وی فرمان برداری می کنند. اگر عمر دنیا جز یک روز باقی باشد، خداوند آن روز را چنان طولانی می کند تا او بیاید و جهان را بعد از اینکه پر از ظلم و جور شده است، از عدل پر می کند. نمی توان وقت آن را تعیین کرد، پدرم از پدرش و آن حضرت از پدرانش از علی (ع) روایت کرده اند که از رسول خدا (ص) سؤال شد، قائم (عج) که از نسل شماست کی ظهور می کند؟ فرمودند: «آمدن وی مانند آمدن روز رستاخیز است که جز خدا وقت آن                       

 

                ”  خداوند مرگ و زندگی را برای این خلق کرده است که بندگان خوب شناخته شوند و مورد آزمایش قرار گیرند. عدم حضور حجت الهی نیز خود یک آزمایش عظیم الهی می باشد که بنابر نص صریح روایات ما، عده ای در دین پا برجا می مانند و عده ای نیز در غفلت کامل دین خود را از دست داده یا در اصول و ارزش های خویش، ضعیف می شوند....  “

 

را نمی داند. این مطلب در آسمان ها و زمین گران آمده و بطور ناگهانی و و بغته                           

 

                ”  خداوند مرگ و زندگی را برای این خلق کرده است که بندگان خوب شناخته شوند و مورد آزمایش قرار گیرند. عدم حضور حجت الهی نیز خود یک آزمایش عظیم الهی می باشد که بنابر نص صریح روایات ما، عده ای در دین پا برجا می مانند و عده ای نیز در غفلت کامل دین خود را از دست داده یا در اصول و ارزش های خویش، ضعیف می شوند....  “

 

به سوی

 

شما خواهد آمد.»

 

3ـ آزمون دشوار الهی در عصر غیبت

 

با جرأت می توان گفت که تمامی زندگی مردم از ابتدای تولد تا جدایی آنان از این دنیا، یک آزمایش نسبت به اعمال و رفتار آنان می باشد و خداوند مدّتی را که، به بندگان وقت داده است تا در این دنیا زندگی کنند، در آن امواجی از سختی ها و بلاها را خواهند دید و با صحنه های گوناگون زندگی مواجه می شوند تا سره از ناسره تشخیص داده شود و بندگان خوب و شایسته الهی محک بخورند و لایق نعمت های خاص الهی گردند، قرآن کریم در این باره می فرماید: «الذی خلق الموت والحیوه لیبلوکم ایّکم احسن عملاً» ؛ یعنی خداوند مرگ و زندگی را برای این خلق کرده است که بندگان خوب شناخته شوند و مورد آزمایش قرار گیرند. عدم حضور حجت الهی نیز خود یک آزمایش عظیم الهی می باشد که بنابر نص صریح روایات ما، عده ای در دین پا برجا می مانند و عده ای نیز در غفلت کامل دین خود را از دست داده یا در اصول و ارزش های خویش، ضعیف می شوند، چنانکه عده ای خبر از عدم وجود آن حضرت می دهند و آن حضرت را زیر سؤال می برند و عده ای کاملاً غرق در شهوات و مستی های دنیوی می شوند و با تمام وجود با ارزش های دینی مقابله می کنند و از هیچ کوششی دریغ نمی کنند. از آن طرف شیعیان خالص حضرت مهدی (عج) مانند کوهی آهنین در پی تقویت ایمان خود بر می آیند و روز به روز اشتیاق آنان به آن حضرت بیشتر می گردد تا آن حضرت طلوع کند و بتوانند در خدمت آن حضرت به اصلاحات جهانی و اصلاح بشری بپردازند. محمد بن ابی یعقوب بلخی می گوید: از حضرت امام رضا (ع) شنیدم که می فرمودند: «به زودی مردم مبتلا به آزمایش و امتحان سختی خواهند شد، به این معنا که به وسیله طفلکی که در شکم مادر و یا شیرخوار می باشد امتحان می شوند و کار به جایی می رسد که در ایام غیبت، می گویند حضرت مهدی (عج) ناپدید شده است و یا مرده است و دیگر امامی نیست، در حالی که پیغمبر خدا بارها (مانند مدتی که حضرت در غار حرا بودند و یا سه سال که در شعب ابی طالب بودند و یا سه روزی که در غار ثور بودند) از نظر مردم ناپدید می شوند، آگاه باشید که من هم به زودی وفات می کنم» امید است که خداوند متعال همه ما را از شیعیان و دوستان واقعی امام رضا (ع) و یاوران واقعی امام عصر (عج) قرار دهد.

 

آیا ائمه سیاستمدار بوده اند؟

 

در پاسخ باید گفت ائمه سیاستمدار بوده اند و امام رضا (ع) که خود از ائمه معصوم است، سیاست را یکی از شرایط امام و امامت مي‌داند. ائمه ما هیچ گاه از سیاست کناره گیری نکرده و همواره دین را همراه سیاست داشته اند. در برخی بیاناتشان آمده است که هر کوششی در جهت جدایی دین از سیاست، مانند کوشش کردن برای جدایی عبادت از متن اسلام است.

 

ما تا به حال در مورد سیاست سخن گفتیم ولی هیچ گاه از روش فراگیری آن صحبتی به میان نیاوردیم ولی نیکوست بدانید که شناخت سیاست ممکن نیست مگر پس از شناخت حداقل شش مطلب: دین، اقتصاد، جامعه، حقوق، روانشناسی، تاریخ.

 

فراگیری سیاست بدون شناخت این علوم به نحو احسن ممکن نیست؛ زیرا دین در ترکیب امت ها وجود دارد و نمي‌توان از آن جدایش کرد و یک سیاستمدار هم باید در کارها و تصمیم های خودش، جنبه های دینی و مذهبی را در کشورش در نظر گرفته و با ملاحظه اوضاع و شرایط کلی حاکم بر جامعه تصمیم خویش را اتخاذ کند و الا نمي‌تواند کشور را اداره کند.

 

بحث ما پیرامون علم سیاست تمام شد. حال باید ببینیم دیدگاه سیاسی امام رضا (ع) چگونه بوده و ایشان چه مقدار در سیاست روز دخالت داشته اند. نیز باید دید مسائل مهمي‌که در زمان امام رضا (ع) با انگیزه سیاسی انجام شده و امام هم در آن نقش آفرینی داشته کدام است.

 

 

 

اوضاع خلافت در زمان امام رضا (ع)

 

امام رضا (ع) در عصر امامت خویش با چند خلیفه عباسی معاصر بوده اند که تنها در زمان زمامداری مأمون شرایطی پدید آمد که امام را به موضعگیری وا داشت.

 

ده سال از امامت امام رضا (ع) با دوران خلافت هارون پدر مامون مقارن بود. هارون در سال 175 هجری قمری، فرزندش، امین را که 5 سال داشت به جانشینی خودش معرفی کرد و 7 سال بعد با معرفی مأمون به جانشینی امین در تثبیت حکومت عباسی کوشید. پس از این واقعه در سال 193 هارون در طوس در گذشت و پس از این اندک زمانی امین و مأمون با یکدیگر بر سر خلافت تزاع کردند و اختلافشان به قدری بالا گرفت که امین در اوایل سال 195 برادرش مأمون را از ولایتعهدی خلع کرد.

 

در نهایت دو برادر با لشکرکشی علیهکدیگر در ری با هم درگیر شدند که در نتیجه آن لشکر امین شکست خورد و امین نیز در حادثه حمله چند مرد مسلح از پای در آمد و در نهایت مأمون حاکم شد.

 

 

 

مسأله ولایت عهدی

 

یکی از مهمترین اتفاقاتی که برای امام رضا عليه‌السلام رخ داد، مسأله ولایتعهدی ایشان بود که شامل مسائل زیر است که باید مورد بررسی قرار گیرد: «چرا مأمون امام رضا علیه السلام را دعوت کرد؟ واکنش امام رضا علیه السلام در برابر دعوت مامون، ‌وداع امام با قبر پیغمبر، ‌خط سیر امام، سخنان امام در نیشابور، ورود امام رضا علیه السلام به مرو و طرح مساله ولایتعهدی ايشان از طرف مأمون، اهداف مامون از مساله ولایتعهدی و شروط امام برای پذیرش ولایتعهدی.»

 

 

 

چرایی دعوت

 

اوضاع خلافت در زمان امام رضا (ع) به اختصار گذشت. در این مدت امام رضا (علیه السلام) ساکت ننشسته و تا آنجا که قدرت و امکان داشت در بیداری مردم و توجه دادن آنان به اصول و مسائل تلاش های زیادی به انجام رساند. بنابراین امام نقشی مستقیم و مؤثر در بیداری مردم داشت که این خود باعث مي‌شد مأمون با امام به مخالفت بپردازد. ولی از آنجا که:

 

اولاً مي‌دانست دستگاه حاکمه از وجود یک رکن مهم علمي‌و معنوی که بتواند پشتوانه حل مشکلات مختلف باشد خالی است و این کمبود با وجود علمای موجود در دستگاه خلافت عباسیان تأمین نمي‌شد.

 

ثانیاً به این نکته پی برده بود که جامعه اسلامي‌مخصوصاً گروه کثیری از مردم آگاه و طرفداران آل علی توجه خاصی به علی ابن موسی الرضا، علیه السلام، دارند و زمینه مساعدی از نظر معنوی در دلهای مردم نسبت به علویین وجود دارد. در نتیجه درصدد برآمد تا از این فرصت برای تثبیت حکومت بهره گیرد.

 

همچنین مي‌خواست ضمن استفاده از موقعیت علمي ‌و اجتماعی امام رضا ‌علیه السلام بتواند کارهای او را تحت نظارت قرار داده و محبوبیت و مقبولیت قابل ملاحظه ای در میان عده کثیری از مردم که امام رضا ‌علیه السلام‌ را دوست مي‌داشتند به دست آورد و مخصوصاً چنین احترامي ‌در جلب علاقه‌ی شیعیان که تنها امام عليه‌السلام را شایسته مقام رهبری مسلمین مي‌دانستند و عباسیان را غاصب خلافت و حکومت مي‌دانستند بسیار مؤثر بود.

 

به هر حال وضع سیاسی و اجتماعی آن روز طوری بود کهک تغییر کلی را در سطح دستگاه خلافت از نظر کیفیت برخورد با جناح های مخالف و ایجاد امواج جدیدی در افکار عامه ایجاد مي‌کرد.

 

واکنش امام رضا عليه‌السلام در برابر دعوت مأمون

 

مأمون با در نظر گرفتن اوضاع مملکت و پس از مشورت با وزیرش، فضل ابن سهل، امام را به پایتخت دعوت کرد. گرچه ایشان از رفتن امتناع ورزید ولی مامون پی گیر بود و به ارسال دعوت نامه هایی پیاپی به امام ادامه داد و دست بردار نبود.

 

او در نهایت به امام نوشت:

 

جدت علی ابن ابی طالب در شورا شرکت کرد و عمر که خلیفه‌ی وقت بود گفت ظرف سه روز باید اهل شورا تصمیم بگیرند و اگر بعضی از آنها تصمیم نگرفتند و یا از تصمیم اکثریت تمرد کردند ابو طلحه‌ی انصاری مأمور است گردنشان را بزند.

 

با این کار مأمون مي‌خواست بگوید الان تو در وضعی هستی که جدت بود و من در وضعی هستم که عمر بود. پس، از جدت پیروی کن. پس از این همه تهدید‌های مکرر و پیاپی امام رضا‌ علیه السلام، پذیرفت تا به مرو سفر کند آنچه که مي‌توان درباره این سفر گفت این است که این سفر یک تبعید ناخواسته بود و بسیاری هم از این سفر به عنوان تبعید یاد کرده اند.

 

سرانجام امام رضا‌ علیه السلام‌ پس از تهدید های فراوان و مکرر، آماده رفتن شد.

 

 

 

وداع با قبر پیغمبر

 

محول سیستانی که از نزدیک شاهد این ماجرا بود چنین مي‌نگارد:

 

هنگامي‌که فرستاده مأمون وارد مدینه شد من نیز در مدینه بودم امام، علیه السلام، برای وداع با پیامبر، صلی الله و علیه و آله و سلم، وارد حرم شریف نبوی گردید. حضرت در حالی که با صدای بلند گریه مي‌کرد چند نوبت با پیغمبر و مرقد پاک او خداحافظی کرد.

 

جلو رفتم و به امام سلام عرض کردم. پاسخ سلام من را داد. آن گاه امام را به خاطر سفری که در پیش داشت تهنیت گفتم؛ ولی آن حضرت فرمود: مرا به حال خود واگذار که من از جوار جدم خارج شده و در غربت از دنیا خواهم رفت.

 

در ادامه ابراز نارضایتی از سفر، امام هنگام بیرون رفتن از مدینه تمام اقوام و بستگان خود را فرا خواند و در جمع آنان فرمود بر من گریه کنید زیرا دیگر به مدینه بر نخواهم گشت.

 

امام در طول راه از حجاز به بصره رفت. تا بصره در هر شهری که مي‌رفت به مناسبتی با مردم مذاکره مي‌کرد. در ادامه از شهرهای خرمشهر، اهواز، اراک، ری، نیشابور و مرو عبور کرد.

 

 

 

سخنان امام در نیشابور

 

در مسیر حرکت امام سخنانی برای مردم ایراد فرمود که از مهم ترین آنها مي‌توان از سخنرانی ایشان در نیشابور یاد کرد. گفته مي‌شود نیشابور در آن زمان مرکزیت علمي‌خاصی داشت و تقاضای شدیدی از طرف مردم و دانشمندان و عالمان نیشابور برای امام مطرح شد. امام در آنجا حدیث سلسله الذهب را، که به حدیث اخلاص و توحید هم مشهور است، برای مردم نقل فرمود‌:

 

کلمه لا الله الا الله حصار من است پس هر کس گواهی به آن بدهد داخل حصار من شده و کسی که داخل در حصار من شود از عذاب من ایمن خواهد بود.

 

پس از بیان این حدیث صد ها قلم از قلمدانهای طلای مرصع برای نوشتن آن بیرون آمد.

 

 

 

ورود به مرو و طرح مساله ولایتعهدی

 

در دهم شوال 201 هجری امام به مرو وارد شد و از چند فرسخی شهر مرو مورد استقبال مأمون، فضل بن سهل و جمع کثیری از بزرگان آل عباس و علویان قرار گرفت. ایام به تندی مي‌گذشت و عبدالله مأمون خود را میزبانی مخلص وانمود مي‌کرد. این حضور امام در مرو و پذیرایی مأمون از او و اجازهافتن مردم برای ملاقات آن حضرت برایشان غیر منتظره بود و آنان را به کنجکاوی بیشتر وا مي‌داشت. تا این که سر انجام مأمون نخستین گام را بردشت.

 

مأمون به حضور امام رضا، علیه السلام، آمد و با قیافه ای جدی و حق به جانب ابتدا چند سوال علمي‌را مطرح کرد و با ایشان مشغول گفتگو شده هنگامي‌که مجلس را آماده دید رو به امام، علیه السلام، کرد و گفت:

 

در فرزندان عباس و علی، علیه السلام، دقت نمودم، و بدون مطالعه این سخن را نمي‌گویم، فضل و برتری دانش و تقوای تو ای فرزند رسول خدا از همه بیشتر است و هیچ کس را من امروز سزاوارتر از تو برای ریاست تامه و خلافت و حکومت بر امت اسلام ندیدم. امروز برای من شکی باقی نمانده که از همه سزاوارتر و لایق تر شما هستید.

 

مأمون اصرار و تقاضای خودش را دوباره بیان کرد: پسر عمو! مي‌خواهم از خلافت کنار روم و آن را در مسیر حقیقی اش قرار دهم. من خود اولین فردی هستم که با تو بیعت مي‌کنم. و همچنان امام‌ علیه السلام، امتناع نموده فرمود: اگر خلافت را خدا برای تو مقدور فرموده جایز نیست به دیگری ببخشی.

 

مأمون هم در مقابل اصرار مي‌کرد ولی هرچه بیشتر اصرار مي‌کرد کمتر نتیجه مي‌گرفت و سر انجام وقتی دید امام از پذیرفتن این پیشنهاد سر پیچی مي‌کند مقصود اصلی خود را به زبان آورد و گفت: ای فرزند رسول خدا، حال که خلافت را نمي‌پذیری باید ولایتعهدی را قبول نمایی تا پس از من خلافت برای شما خالص گردد.

 

امام گفت: به خدا قسم از زمانی که خدا مرا خلق نموده دروغ نگفته ام و در دنیا برای دنیا زاهد شده ام. از قصد تو اطلاع دارم.

 

مأمون گفت: قصد من چیست؟

 

و امام پس از گرفتن امان از مأمون بیان کرد: تو مي‌خواهی مردم را نسبت به من بدبین کنی. مي‌خواهی مردم بگویند علی ابن موسی الرضا در دنیا زاهد نبود، بلکه دستش به دنیا نمي‌رسید. آیا نمي‌بینید چگونه ولایتعهدی را به طمع رسیدن به خلافت قبول کرد.

 

مأمون عصبانی شد و گفت: طوری با من صحبت مي‌کنی که ناراحت مي‌شوم. گویا از قدرت و سطوت من در امانی. به خدا قسم اگر ولی عهدی را قبول نکنی مجبورت مي‌کنم والا گردنت را مي‌زنم: «و الا ضربت عنقک.» امام متوجه شد مأمون از قصدش هرگز دست بر نمي‌دارد و ناچار باید ولایتعهدی را بپذیرد.

 

اما این تمام ماجرا نبود، بلکه امام ولایتعهدی را پذیرفت ولی همراه با شروطی که بعدا بیان مي‌شود.

 

 

 

اهداف مأمون از مسأله ولایتعهدی

 

از اصرار زیاد مأمون برای تحمیل مسأله ولایتعهدی بر امام رضا، علیه السلام، روشن مي‌شود که اهداف مهمي‌را از این کار دنبال مي‌کرده است. قرائن و منابعی تاریخی که مي‌توان اشاره کرد چنین است:

 

الف. کاستن از تضاد علویان و عباسیان.

 

ب. فرو نشاندن نهضت ها.

 

ج. نظارت بر امام و محدود ساختن ایشان.

 

د. مخدوش ساختن قداست معنوی امام.

 

ه. مشروع جلوه دادن خلافت.

 

ر. به دست آوردن پایگاه مستحکم مردمی.

 

امام هم ولایتعهدی را بی شرط و شروط نپذیرفت و برای خود شروطی گذاشت. از جمله این که امام فرمود: «من در کارها مداخله نمي‌کنم.» این شرط امام برای قبول ولایتعهدی بود. از این رو امام به صورت عملی خودش را از مشارکت در کارهای حکومتی مبری دانست.

 

 

 

مراسم روز عید سعید فطر

 

مسأله نماز عید فطر یکی از رخداد های مهم زندگی امام علی ابن موسی الرضا، علیه السلام، پس از مسأله ولایتعهدی است. اهمیت این موضوع تا آنجا است که مأمون به صورت آشکار در برابر آن عکس العمل نشان داد و رازی را که همواره در مخفی نگه داشتن آن مي‌کوشید نا خواسته افشا کرد. در تاریخ آمده است که:

 

هنگامي‌که عید سعید فطر فرا رسید، مأمون به دلیل بیماری یا دلایل دیگری به علی ابن موسی الرضا، علیه السلام، پیغام داد تا نماز عید را بر پا کند. امام به فرستاده مأمون گفت به مأمون بگو شما شرایطی را که میان خودمان قرار کرده ایم مي‌دانید؛ پس مرا از اقامه نماز معذور دارید.

 

[سرانجام] در نتیجه پافشاری های خلیفه، امام این پیشنهاد را پذیرفت ولی باز هم با قید و شرط. شرط امام این بود که نماز را با شیوه رسول الله، صلی الله علیه و آله، و امیر المومنین علی، علیه السلام، بجا آورد. مأمون شرط را پذیرفت و گفت هر طور مایل هستند بیرون آیند. تا این که سرانجام روز عید فرا رسید. مردم از ابتدای صبح هنوز آفتاب طلوع نکرده در کنار خانه امام دسته دسته مي‌آمدند و تجمع مي‌کردند. دستگاه خلافت تشریفات کاخ همه تلاش خود را صرف مي‌کردند تا این مراسم از نظر ظاهری بسیار پرشکوه و سلطنتی جلوه کند.

 

 

 

امام از منزل بیرون آمد و همه چشمهایی که به خانه امام دوخته شده بودند منظره ای شگفت انگیز مشاهده کردند. امام در حالی که خود را خوشبو کرده و ردایی بر دوش انداخته بود برای اقامه نماز بیرون آمد. ایشان عمامه سفیدی بر سر بسته بود و دو طرف آن از سر و پشت گردنش آویزان بود. عصایی بر دست داشت و با پایی برهنه گامهایش را با طمأنینه و وقار بر مي‌داشت. اصحاب امام با مشاهدة چنین وضعیتی به تبعیت از امام، خودشان را به همان شکل در آورده و به تبع ایشان تکبیر سر مي‌دادند. به ناچار سواره نظام و مقام های حکومتی نیز از اسب های خود پیاده شدند و با کندن کفش های خود فریاد تکبیر سردادند. این وضعیت از یک سو و گریه شوق مردم از سوی دیگر فضای بی نظیری را بر شهر مرو حاکم کرده بود. امام در جلوی حیاط خانه تکبیر دوم را گفت و جمعیت حاضر همهک صدا تکرار کردند: الله اکبر. شخصیت ها و بزرگان لشکری و کشوری که مجهز و مسلح بودند، دیدند ظاهر وارستة آنها هیچ شباهتی به ولیعهد مسلمین ندارد و این رویارویی رسوایی است و بی آبرویی.

 

فضل ابن سهل که دید اگر امام با چنین وضعیتی خود را به محل نماز برساند و سپس بخواهد با مردم سخن بگوید، مردم شهر مرو از خواب غفلت بیدار شده، حادثه ای برای حکومت رخ خواهد داد با سرعت هرچه تمام خود را به مأمون رساند و گفت:

 

اگر امام با همین وضع به محل برسد آشوب به پا خواهد شد و ما همه از جان خویش بیمناک هستیم.

 

مأمون بی درنگ دستور داد امام را از نیمه راه باز گردانند. از این رو به امام گفتند ما مي‌دانستیم که شما را به زحمت انداختیم و دوست نداریم رنجی به شما برسد. پس بازگردید و همان کسی که پیش از این با مردم نماز مي‌خوانده نماز را برگزار خواهد کرد.

 

امام کفش هایش را پوشید و بر مرکب خویش سوار شد و به خانه برگشت در بازگشت با اندوه بسیار مي‌فرمود: خدایا اگر گشایش من از وضعیت کنونی ام به مرگ من است هم اینک در آن تعجیل فرما.

 

مأمون پس از این قضیه بسیار ترسید و حکومت خود را با وجود امام در خطر دید. پس سیاستی جدید را در پیش گرفت. فضل ابن سهل وزیر و فرمانده نیروهای مسلح مأمون نخستین قربانی این سیاست جدید بود. اما تنها این مأمون را راضی نمي‌کرد. او به دنبال از بین بردن مسألة ولایتعهدی بود نه فضل ابن سهل، پس باید منتظر اتفاقات جدیدی بود. پاک کردن مسأله ولایتعهدی هم به هیچ راهی تا زمان وجود امام ممکن نمي‌شد. پس در نگاه مأمون یگانه راه حل، حذف امام رضا‌ علیه‌السلام، بود.

 

 

 

اما چگونه مي‌توانست رسماً و آشکارا امام را بکشد یا او را به خیانت به دستگاه حکومتی متهم و یا شیوه قتل فضل را دوباره به کار گیرد. هیچ یک از اینها با تدبیر سیاسی مأمون سازگار نبود. کسی نمي‌دانست مأمون چه مي‌کند ولی برای همه تحلیلگران روشن بود که مأمون چند اصل را زیر نظر گرفت:

 

الف. از میان بردن امام برای پایان دادن به مسأله ولایتعهدی.

 

ب. دور نگاه داشتن دامان خود از قتل امام.

 

ج. استفاده سیاسی جدید در حد امکان از رحلت امام.

 

و سرانجام چنین شد. مأمون کار خود را کرد و امام را به شهادت رساند. امام رفت و ملتی را داغدار غم خویش ساخت.

 

گر جان طلبی به کوی جــانانه بیا از عقل برون شو و چو دیوانه بیا

 

شمع رخ دوست در خراسان سوزد ای سوخته دل بســـان پـروانه بیا

 

منبع: nahad.nit.ac.ir


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 29 آذر 1393برچسب:, | 16:30 | نویسنده : حجت دهقاني فيروزآبادي |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.